رامسر در گذر تاریخ(این مطلب تابت می باشد- مطالب جدید در ادامه این مطلب)

كرانه هاي جنوبي درياي خزر كه سرزميني كم وسعت است،حد فاصل درياي خزر و سلسله جبال البرز مي باشد و گيلان و مازندران و گرگان را در بر مي گيرد - مردم اين نواحي كه كوههاي البرز و جنگلهاي انبوه از يك سو و درياي خزر از سوي ديگر و نيز وجود باتلاقهاي زياد، آنان را چون دژي استوار و نفوذ ناپذير در بر گرفته ، گر چه وجود اينگونه دژها يكي از علل مهم بي خبري ما از وقايع و حوادث تاريخي اين ناحيه بوده اما مورخاني هم از اين مرز و بوم برخاسته و به وقايع نگاري و ثبت رويدادهاي عصر خويش پرداخته اند . اما متاسفانه به جهت شرايط خاص اقليمي و اوضاع جوي منطقه از يك طرف و بروز اختلافات ميان حكام و امراي محلي كه نام سلطان بر خويش مي نهادند را مي توان از عوامل نابودي كتاب در ادوار گذشته دانست. البته چندين آثار همچون : تاريخ طبرستان ( ابن اسفنديار كاتب ) ، تاريخ رويان ( مولانا اولياءالله آملي) ، بزرگان رامسر ( شيخ محمد سمامي حائري) و تاريخ جغرافياي رامسر ( سيد محمد تقي سجادي )را نام برد كه بخشهائي از آنرا اشاره مي كنيم.

در سرودهاي مذهبي اوستا نام " ورن" مشاهده مي شود كه با " مازن در" يك جا و كنار هم آمده ، در آن روزگار گيلان را " ورن" و مازندران را "مازن" مي ناميدند و داراي تشكيلات خانواده و قبيله اي بودند و براي تنظيم روابط ميان افراد و سازش منافع فرد با مصالح اجتماعي و قومي ، مقرراتي متناسب با زمان خود وضع نموده بودند. در پي كاوشهايي كه كاوشگران و زمين شناسان در غار هوتو از توابع شهرستان بهشهر مازندران انجام دادند به استخوانهاي فسيل شده انسانهايي دست يافتند كه متعلق به 75 هزار سال قبل بود . اسكلت آنان از لحاظ استخوان بندي و اندام شناسي فرق محسوسي با انسان كنوني نداشت ، طول قد شان 170 سانتيمتر بود و چيزي كه هست جمجمه آنان كوچكتر و دندانهايشان سر پهن بوده و چنين به نظر ميرسيد كه آنان نياي بشر امروز بود .

...پيش از ورود اسلام ، اغلب مردم پيرو دين مزديسنا بودند و قبل از آن خورشيد و ماه مورد پرستش قرار مي گرفت . و ظهور زردشت مصادف با ورود آريائيها به ايران بود كه در همين زمان علاقمندي اين قوم به هيكل هاي اجدادشان به قدري زياد بود كه به عنوان گرانبهاترين اشياء در خانه هاي خويش حفظ مي كردند، ولي در عين حال ساحل نشينان جنوبي درياي خزر در دوران مقابله با آريائيها از لحاظ همبستگي اجتماعي و رشد فكري به مقامي رسيده بودند كه وجود قوانين و احكام را براي بقاي جامعه خود لازم مي دانستند و در واقع مردمي متمدن بوده و مي توانستند نظم و مقررات و پيروي از قوانين را كه زائيده رشد عقلاني و احترام به حدود وحقوق باشد ميان خود جاري سازند و در ميان كليه متصرفات آريائيها امتياز قهرمان سازي را براي خود محفوظ نگهدارند .

.... مردم گيلان و مازندران در حمله اسكندر به سرزمين اجداديشان زير سلطه او بودند ، هجوم اسكندر بر ايران و ايالات جنوبي درياي خزر در مذهب تاثير چشمگيري داشت اما پس از مرگ وي سر به شورش نهادند و با قيام خود توانستند موطن خود را از تصرف جانشينان اسكندر بيرون آورده و كشوري تاسيس نمايند كه تا زمان اردشير ساماني از منزلت و اعتبار خاصي برخوردار بودند...در عهد هخامنشيان گيلان و مازندران از لحاظ اقتصادي داراي اهميت خاصي بوده و آهن ؤ شمش از مهمترين كالاي تجاري آنان بود. ... و در اواخر دوره پارت ها ساكنان اين نواحي در زمره سپاهان اشكاني به شمار مي آمدند و در اواسط دوره ساساني نواحي جنوبي درياي خزر را به امير زادگان ساساني داده بودند.

.... اسلام به آساني وارد مناطق ساحلي و كوهستاني جنوب درياي خزر نگرديد و حكام اين نواحي سالها بعد از ورود اعراب توانستند در كوهستانها به استقلال تمام باقي بمانند ، ولي گرايش آنان به اسلام در سايه فشار و تهديد به وقوع نپيوست

تاريخچه سخت سر

تنكابن و كلارستاق و كجور سابقا جزء "رستمدار" بوده و رستمدار نامي است كه بر سرزمين رويان نهاده شده و حدود و ثغور آن هردو يكي است ، در تنكابن تا عصر صفويه گروهي از مردم را پيروان زنديه تشكيل مي دادند اما از آن به بعد اين مذهب روي به افول نهاد و تشيع اثناعشريه عموميت يافت ، غرب مازندران از آمل تا سخت سر را شامل مي شود. سخت سر در گذشته نه چندان دور از چندين قريه تشكيل شده بود كه هريك نام جداگانه اي داشتند و مجموع آنها را بلوك سخت سر مي ناميدند كه بعدها به دهستان سخت سر شهرت داشتند.

براي نامگذاري آن نظراتي ابراز شده :


۱- مردم اين نه تنها در برابر جباران و حاكم پيشه سر اطاعت فرود نمي آوردند بلكه از خود سر سختي و ان ستم مقاومتنش ان مي دادند.

۲-روايت افسانه اي است كه سخت سر ماخوذ از سوخته سرا مي باشد كه در قديم الايام دچار آتش سوزي گشته

۳-تنكابن پيش از ورود آريائيها سرزمين مردها ( مترادف با مارد، آمارد و مار) بود و ولايات آنان محل هاي سخت بود. بنابراين سخت سر را نمي توان بي ارتباط با سرزمين مردها دانست و بعيد نيست كه اين منطقه را به همين سبب سخت سر ناميده باش ند

۴-سخت سر ماخوذ از " سخته سر" مي باشد يعني مكاني كه گل آن چسبنده و از نوع گل رس و به صورت زمين نيمه باتلاقي مي باشد. بخشي از اراضي ميان نارنج بن و لپاسر به همين نام شهرت داشت....


در اسناد خطي متعلق به قرن يازدهم و دوازدهم هجري قمري، سخته سر آمده است و بنابراين مركز اوليه سخت سر در همين حوالي بوده ، البته لازم به يادآوري است كه كلمه سخته يا سخته ( به فتحه يا ضمه) به معناي پخته و آزموده گويند و بعيد به نظر نمي آيد كه اين منطقه را به خاطر وجود مردان آزموده سخته سر ناميده باشد و با گذشت ايام به سخت سر مبدل شده .

سخت سر در دوره قبل از ميلاد همچون ولايات ديگر تابع حاكماني بود كه بر گيلان و مازندران امارت داشتند... بعدها حكام رويان و رستمدار در سال 640 ه ق بر اثر اختلاف ميان ملوك گيلان و پادشاه رستمدار نزاع در گرفت و شهر آگيم تا نمك آبرود تنكابن عقب نشيني كرد و از آن تاريخ به بعد سخت سر و تنكابن در قلمرو حكومت گيلان قرار گرفت. اواسط قرن هشتم هجري قمري سخت سر داراي حكومت مستقل شد و سيد ركابزن كياي حسني در سنه 750 ه ق سخت سر را تختگاه خود قرار داد.در اين زمان سفيد تمشك حد غربي سخت سر شد و اما نوزده سال بعد حكومت خاندان ركابزن به دست سادات كيايي ملاطي منقرض گرديد و حكومت اين منطقه از بين برود و با كمك سيد قوالدين مرعشي حاكم وقت مازندران ، و با شكل گيري حكومت جديد گيلان شرقي قلمرو آن تا نمك آبرود امتداد يافت و بعد از انقراض اين سلسله روي كار آمدن صفويه همچنان مركز گيلان شرقي بود اما در عصر زنديه سخت سر و تنكابن ضميمه خاك گيلان گرديد و سراسر گيلان تابع يك حكومت شد.

با ظهور قاجاريه اين دو منطقه از گيلان جدا و ضميمه خاك مازندران شد و تاكنون تغييري در آن حاصل نشد و با از ميان رفتن ولايات مجاور سخت سر توسعه بيشتري يافت و حد شرقي تا نسارود و حد جنوبي اش تا مرز شهرستان قزوين امتداد يافت

سخت سر در سال 1311 ش ، وسعت چنداني نداشت و يكي از بلوكهاي تنكابن به شمار مي آمد و داراي 44 روستا و مساحت كل آن يك فرسنك و نيم ، و شمار ساكنانش 7413 نفر بوده است.

و بلاخره در شهريور 1314 ش هيات وزيران نام آن را رامسر ناميدند

در وصف سخت سر مرحوم نيما يوشيج ابياتي زير را سرودند :


در جوار سخت سر

من كه دورم از ديار خود ، چو مرغي از مقر

همچو عمر رفته ، امروزم فراموش از نظر

من كه سر از فكر سنگين دارم و بربسته لب

شب به من مي خواند از راز نهانش ، من به شب

من كه نه كس با من و نه من به كس دارم سخن

در جوار سخت سر دريا چه مي گويد به من ؟

موج او بهرچه مي آيد به سوي من درشت؟

وين هيون بهرچه ام آشفته مي كوبد به مشت

گر مرا پيوند از غم بگسلد او را چه سود؟

مي كند در پيش اين دريا ، غم من چه نمود؟

ليك اين سرد و خروشان گرم در كار خود است

پاي مي كوبد به شوق و دست مي مالد به دست

منبع: کتاب "تاریخ و جغرافیای تاریخی رامسر" نوشته سید محمدتقی سجادی

 

سخنی با دوستان

با عرض سلام و عرض ادب و احترام

و با عرض تسلیت به مناسبت شهادت جانسوز سرور و سالار شهیدان حضرت ابا عبد الله الحسین (ع) و هفتاد دو تن از یاران با وفای ایشان

ابتدا در اینجا جا دارد از تمامی بازدید کنندگان و دوستانی که لطف داشتند و منت نهادند و از وبلاگ بنده بازدید نمودند و با ارسال مطالب و نظرات خود سعی در ارائه بهتر محتوای این وبلاگ داشتند کمال تشکر را داشته باشم .

و  از تمامی کسانی که به دلایل گوناگون در این وبلاگ رنجیده خاطر شدند و با استفاده از مطالب گردآوری شده آن عزیزان و ذکر نکردن نام گرداورنده و ارسال کننده مطلب با عث تکدر خاطر این دوستان گردید پوزش می طلبم و عذر خواهی می کنم. و خاطر نشان می گردد این عمل که به حق نارواست نه به صورت عمد بلکه سهوا اتفاق افتاده و یا به دلیل عدم اطمینان از صحت موضوع و در دست نبودن نویسنده اصلی این امر انجام نپذیرفته است.

این وبلاگ صرفا برای اطلاع رسانی از اداب و رسوم و مناطق گردشگری رامسر ایجاد گردیده و هدفی جز این دنبال نخواهد کرد و در این راستا نیازمند کمک و مساعدت دوستان و اساتید گرانقدر رامسری و رامسر دوستان می باشد. خواهشمند است با ارسال مطالب و نوشته های مفیدتان در ارائه هرچه بهتر خدمات این وبلاگ کمک نمایید تا مطالب ارسالی تان با نام خودتان و منابع معتبرتان در آن درج گردد....

اکثر مطالب این وبلاگ برگرفته از مطالب دیگر وبلاگهای مرتبط با رامسر می باشد که در برخی از مطالب به دلیل ذکر نام منبع (کتاب - روزنامه - مجله - سایت خبری - ... )از درج نام وبلاگ خود داری گردیده است.

در پایان از تمامی شما دوستان گرامی و خوانندگان مطالب وبلاگ تشکر می نمایم و همچنین از اساتید گرانقدری که با کوشش فراوان و همتی مثال زدنی بی ادعا در شناساندن فرهنگ و آداب و رسوم رامسر عزیز تلاش میکنند همچون : استاد غدیری- آقای شمسی - آقای تکاسی و .... نهایت تشکر و قدردانی را می نمایم و دست این عزیزان را به گرمی می فشارم....

با تشکر

روستای جنت رودبار

راههای دسترسی

پس از ورود به جاده جنت رودبار ابتدا به جنگل زیبای دالخانی میرسیم که بینهایت زیبا تمیز وبکر است

چند چشمه آب گوار در کناره مسیر جنگل دالخانی وجود دارد . ظرفهایتان را آب کنید واگر میخواهید صبحانه ویا نهار را درهمین جنگل صرف کنید وسپس ادامه حرکت .

توصیه در روزهای ابری وبارونی صرف نظر کنید چون مناظر زیبا را نخواهید دید.

مناظر واقعا شبیه به ییلاقات اروپای مرکزی ( سوییس وفرانسه ) میباشد .

به جنت رودبار بروید ولذت ببرید . خصوصا در فصل بهار.

 

گیلکی رامسری

رامسر شامل دو قسمت کوهستانی و پایکوهی(کوهپایه­ای) است که ادامه سلسله جبال البرزند و از کناره ساحلی دریای خزر(مازندران، آبسکون، کاسپین و ...) تا کوههای سر به فلک کشیده با ارتفاعات زیاد نظیر کوه سُماموس، واژک، سُرخه تَلِه، سه بِرارِه، لپاسر، شاه سفید کوه، ایلمیلی ، مارکوه، قلعه بند، کَلِک ، ایسَلَم دَشت(اسلام دشت) و صدها کوه دیگر امتداد دارند. دو قوم متمایز در این قسمت ها زندگی  می کردند که از نظر نوع کار و درآمد، پوشش لباس، فرهنگ و آداب و رسوم با همدیگر تفاوتهایی داشتند.

همچنین لهجه رامسری از گویش گیلکی با گیلان و مازندران نیز تفاوتهایی دارد که خاص این اقوام ، این منطقه و مردم آن است. مثلأ کلمه اُنگُلاس(وسیله ای به شکل عدد 8 از جنس چوب که برای کندن میوه از شاخه های بلند و یا آویزان کردن سطل و زنبیل در هنگام چیدن میوه از درختان مرکبات و یا آبکشی از چاه به کمک طناب و غیره  به کار می رود) که در گیلان به آن کِردُخَلِه نیز می­گویند خاص منطقه رامسر بوده و در جای دیگری استعمال نمی شود.  یا کلمه رِشک (شپش انسانی Simex Lutura) که در گیلان به آن اُسبُج =اوسبوج گفته می شود. این نوع کلمات اختصاصأ  فقط در منطقه رامسر و حومه تنکابن بین مردم بومی و محلی استعمال دارند.یا اینکه بیت ذیل:

ندارم خنجرُ پاره کنم دل                                                                         ببینُم چی خیالِ می دِلا دِِل

در شهرستان رامسر این ترانه به صورتهای مختلف با لهجه ها و اصوات گوناگون قرائت می­گردد. نگارنده به منظور تهیه فرهنگ لغات گیلکی رامسری با امکانات سرچ کامپیوتری از این نوع کلمات اختصاصی، گامهای اولیه را برداشته است.

 گیلکی رامسری

گیلکی رامسری یک لهجه است که منتج از گویش گیلکی و زیر شاخه­ای از زبان فارسی  میانه (پهلوی ساسانی  و غیر از پهلوی اشکانی) است. تلفظ این لهجه در داخل مناطق مختلف شهری و روستایی  رامسر از نظر فونتیک (بیان صوت و آوا) کمی متفاوت است(5). در بین محله­های مختلف شهرستان  و روستاها مردم هر منطقه با کشش و اداء کلمات به طرز خاصی صحبت می نمایند که معّرف محل زندگی آنها می باشد. مثلأ یک نفر اهل کتالم و سادات محله (ار محله های قدیم رامسر) با منطقه ابریشم محله (از محل های جدید رامسر)  و یا صحبت های یک نفر اهل لمتر (خیابان 20 متری و کنار ساحل دریا)  با منطقه بازار آخوند محله و نارنج بُن کمی متفاوت است ولی در مجموع زبان همدیگر را خوب می فهمند. مثلأ در سادات محله می گویند:

"عُروس،عُروس چِِه خارِه بیَرِم،اَمِه باغ چِیِه" ولی در ابریشم محله می گویند:"عروس خانم ، چایی خارِه بِیَرِم اَمِه باغ چایی یَه".

یا اینکه کلمه "شَجِرَئن" به معنی آدم پر سر و صدا در کوهپایه ها به کلمه "شَجِرِه" در مناطق جلگه­ای در ابریشم محله رامسر و به کلمه "شیویر" در کتالم و سادات محله  تلطیف و تصحیف شده است. یا اینکه واژه "پوچا" به معنای گربه است که در بیشتر شهرهای مازندران به آن "بامی شی=بامشی" گفته می شود.

 از طرفی گیلکی رامسری را می توان به دو بخش شهری و روستایی تقسیم نمود که بخش شهری شامل لهجه مردم بومی و یا کوچیده است(5). در این میان بسیاری از واژگان نیز غیر رامسری بوده و به همان صورت اولیه خود تلفظ می­شوند نظیر تلویزیون، تلفن،درخت(به جای دار) و غیره(5). افراد تحصیلکرده نیز به زبان سلیس و روان­تری سخن می­گویند که بیشتر متأثر از زبان فارسی است.

  ویژگیهای  لهجه گیلکی رامسری

حروف الفباء مورد استفاده در لهجه گیلکی رامسری با حروف الفباء فارسی یکی است(28 حرف).  اگر دستور زبان جدیدی برای آن وضع می شد و حروف یا کلمات جدیدی در آن وارد می شد، می توانستیم گیلکی را از شیرین ترین زبانهای دنیا معرفی کنیم.

دستور زبان در گیلکی به زبان انگلیسی نزدیک تر است و بیشتر اسامی به صورت اضافه مغلوب بیان می­گردند. جای مضاف و مضاف الیه عوض می شود و همینطور گاهی اوقات جای صفت و موصوف. نظیر: شَم افروز اکبر:یعنی اکبر فرزند خانمی به نام شمع افروز و  یا :کَش پیرهَن= پیراهن کِش:  یعنی پیراهنی که از کاموا بافته شده است . همچنین تلفظ "ه" تأنیث در آخر کلماتی نظیر اِمیرماه ، کُلاه و ... حذف شده و اَداء نمی شود و به کلمات اِمیرما، کُلا و ... تصحیف می شوند.

 لهجه مردم رامسر به دلیل واقع شدن این شهرستان بین دو استان گیلان و مازندران  علاوه بر دارابودن  قسمتی از ویژگیهای لهجه  این مناطق، دارای ویژگیهای منحصر به فردی نیز می­باشد که در شهرستانهای مجاور آن نظیر تنکابن و چابکسر کمتر دیده می شود. این امر در قسمت آوایی و کشیدگی بعضی از حروف وکلمات بیشتر خود را نشان می دهد. مثلأ برای کلمه "بودن" اینطور می گویند:" با"  ولی در چابکسر می گویند :" بو" . یا حتی از کلمات مختلف برای بیان اهداف خود در مکالمه روزانه استفاده می شود. مثلأ برای کلمه  خوابیده  در رامسر می­گویند:" خاتِه" و لی در تنکابن می­گویند :" کَتِه" و الی آخر. ناگفته نماند این نوع کلمات بیشتر در حومه شهرها کاربرد دارند وگرنه لهجه گیلکی رامسری به زبان فارسی نزدیکتر شده است تا لهجه گیلکی محلی اصلی(مناطق کوهپایه) که سالها قبل استعمال داشت.این ویژگی زنده و جاری بودن یک لهجه و به دنبال آن گویش و زبان را می رساند که مرتبأ تغییر کرده و به تدریج سیر تکاملی خود را طی می نماید.

گیلکی رامسری نیز در حال حاضر به زبان فارسی نزدیکتر است تا گیلکی اصلی رامسری که به گیل گالشی معروف است. ناگفته نماند در داخل شهر و آبادیهای اطراف رامسر نیز مردم به گویش های متفاوت و ایماء و اشارات متنوعی نیز تکلّم می­نمایند که با شنیدن آن می توان تغییرات آوایی را در نقاط مختلف شهر رامسر  کاملا احساس نمود. رامسر نیز چون بین دو منطقه گیلان و مازندران قرار گرفته است دارای لهجه­ای مخصوص به خود  و مرکّب از لهجه­های مازندرانی (تبری) و گیلانی(دیلمی و تالشی) است، لذا آن را گیل مازی نیز می نامند.

لهجه مردم رامسر بیشتر در مناطق دشت گیل مازی و در مناطق کوهستانی گیل گالشی است.گیل گالشی غنی­تر و به گویش مردم قدیم این منطقه نزدیکتر است. البته ناگفته نماند با مهاجرت اقوام مختلف از کوهستان به دشت و هموطنان گیلانی و آذری زبان  و همچنین ساکن شدن این افراد در منطقه رامسر و حومه به دلایل مختلف سیاسی، اقتصادی، آب و هوای مناسب و غیره لهجه گیلکی رامسری نیز دستخوش تغییرات زیادی شده است. از تلفّظ کلمات و سخنان بین یک نفر اهل ارتفاعات اشکور نظیر جنت رودبار با یک نفر اهل سادات محله رامسر این تفاوت­ها و اختلافات کاملأ محسوس است. این اختلا فات گاهی تاحدّی زیاد است که می توان با توجه به صحبت های گوینده،  محل زندگی او  را در مناطق مختلف شهرستان رامسر حدس زد. در شهرستان رامسر طوایف کُرد،تالش و اقوام مهاجر از کوهستانها به دشت وجود دارند. این اقوام بیشتر نظیر جولا،گالش، گیل، اشکوری،کوسینی(کوهستانی) و همچنین بومسیج، تنگدره­ای، سادات محله­ای، کتالمی(گَتِه لَمی)، رمکی(شغل رَمِه گردان)، خُمَر(شغل کوزه گر)، لات محله­ای(محل زندگی کنار رودخانه) و لَمتِر(به احتمال کوچیده از مناطق رودبار) و غیره­اند(4) که با لهجه خاص خود ولی با ایماء و اشارات، کشیدن صداها و اصوات و کنایات خاصی با همدیگر صحبت می کنند  ولی در مجموع حرفهای همدیگر را خوب می فهمند. اگر بطور اختصاصی تر به لهجه همه این اقوام ساکن در شهرستان رامسر نظری بیاندازیم  زیاد به بیراهه نمی رویم اگر از اصطلاح " نیم لهجه" برای فهماندن و درک کردن این مفاهیم و نوع فونتیک خاص در لهجه آنها استفاده نماییم.

  اشعار گیلکی رامسری

در منطقه رامسر اشعاری چون گَهِره سری(گهواره­سری)  و لالایی­ها توسط مادران در هنگام خواب کردن کودکان ، اشعار گالشی و گیل گالشی که چوپانان هنگام رَمِه گردانی و همراه با  نِی چوپانی و یا بدون آن، می خوانند، رواج دارد.  همچنین ترانه ها و اشعاری پر سوز و گداز و یا پر هیجان ، برخاسته از درد دلهای مردم در شرایط خوب و بد محیط زندگی، در شرایط کاری همچون برنج کاری ،چیدن فندق و جشن­های حین برداشت محصول(زراعی و باغی) و یا انجام کارهای کشاورزی ، ظلم و جور خوانین و حکومت­های محلی، عشق و دوستی حتی وقایع تاریخی و مذهبی و در پاره ای از موارد در مَدح و ستایش بزرگان (علمی و دینی) نیز خوانده می شوند.  مسائلی همچون عشق و زندگی، مراسم سوگواری درگذشتگان، جشن های ملی و قومی و غیره نیز مبنایی برای سرودن این اشعار و ترانه ها نیز می گردید. بِداهه سرایی نیز به مناسبت های گوناگون همچون مراسم نوروز خوانی، سحر خوانی در شبهای ماه رمضان و غیره در بین مردم عادی رواج داشت و هنوز در بعضی از آبادیها  نیز رواج دارد.ترانه ها و اشعاری که در ذیل آورده میشوند بیشتر با لهجه گیلکی رامسری ( برخی  گیل­مازی و برخی گیل­گالشی) است که تعدادی از آنها در مناطق مختلف رویان تا گیلان ، دیلمان و اشکور و یا حتی در تمامی ایران با لهجه های مختلف زمزمه می شوند. با هم قسمتي از این ترانه ها را می خوانیم :

 گِلکار روزِ بُشابام  تا مسجد آدینه                                              از قضا آن هم با ، روز آدینه

رُخانه ای کشتی گیرشان بِمابان، گوتِن                                       کور قَزَل باش، مواظب خودش باش

هر یِه موشت لَسَ دَن حریفَرِه                                                  آدم چُم آب پُرُسِه، غِریبَرِه

آخِرِش بُرُنده هر یِه واز کُرده                                                  یِه موشت پول، خوشته چِنگ مَن جَما کُردِه

همه گوتن تا سال دیگه خدا بُزُرگِه                                            تا اُ موقع شاید بَنَه، با مُرده

دِبار مُردُم دل و دِماغ دَشتِن                                                    مال و مِنالَ ره اندی کَسِنِ هَمرَه نِدَشتِن

شاید روزی بیَه،  هَمِه شاد با شِن                                              اگر ییلاقم بُشان، می یاد باشِن

 

 بامسی گیشی

بامسی گیشی، بامسی گیشی                                               تو کِی باباشی اَمِشی

این وَر بیشی اون ور بیشی                                                آخِرِش هِِسِّه  اَمِشی

 

عاشقی

از این دُنیا نِیَم دلتنگِ دلتنگ                                                         مَن و تی عاشقی هِسِه سَر جنگ

بُشو تی پَر بُگو گردِن شکسته                                                       دوس دَشتِن در هچ مرامی نیه

 

کوکِه

بهار سَرِ کوکِه،  مِرِه چا کُرده                                                    هزارنا کَسِ، بُوگ بُ گِِه مره چاکُرده 

از دست ِتو، می نام دَکِته سَرِ زِبانها                                              عَجَب، به خیالِم پیر بُ بِ (بُوبِه) مره چاکرده  

 

 اِنجیل کَشِ

می دل اِنجیل کَش گِه تول وَر نیَه،  تی دل اِسیا رو  روخانِه

می دل چکُنَم چِکُنَم، کوجار ِبُشُم  تی دل شِمِه خانِه

 

انگور مروارید

تو انگور سیاهی بر سر دار        مو دونه مرواریدم  پر خریدار

( تو انگور سیاه بر بالای درخت هستی     من هم مثل یک دانه مروارید (هستم) و خریدار زیادی دارم)

 

 بوشو کَرَجی بنیش لِه وَل نگه دار        گدازاده چی دانِه قیمت یار

(برو و در قایق نشین و لنگر (پارو) را کج نگهدار   گدازاده از ارزش یار گرفتن چه می داند؟(می فهمد؟))

سر کوه بلند مِرِه نوگو اَبرار                روزگار چرخ خاره مو بونیم تی یار

(بر سر کوهی بلند هستی و به من برادر خطاب نکن     روزگار گردش می کند و من یار تو می شوم)

الهی تو وَکی ده تَه وَچِه مار                من و تی عاشقی نوبونِه پامال

(به حق خدا تو مادر ده بچه بشوی         ولی عشق بین من و تو از بین نخواهد رفت)

 

 مادر و غصه های دلم مارِه مارِه مِرِه چَرِه بِه چِه بی غم و غصه می دل ده چه بی غم و غصه همه مو خورده مننم(نوتونِم) به اَجَل به خُودا مو مُورده مننم(دِ مُردِه نوتونِم)

 

سلام بی علیک سلام بی علیک دلبر سبب چی؟ من و تی عاشقی قار وغضب چی؟ من و تی عاشقی همراهی کردیم

خدا قسمت نُکُرد تقصیر من چی؟

غم نه غم دارم (نه تب دارم) می جانِ چَرِه کانِه دَرد همه گونِن تی گونه چَرِه بابا زرد همه گونِن این رطوبت زِمینه خودم دانم ز عشق نازنینه

 

 بلند بالا

بلند بالا به بالات آمدم من

برای خال لبهات آمدم من

شنیدم خال لب باز می فروشی

خریدارش مَنَم چند می فروشی

 

برگرفته از وبلاگ شبهای اشکور

قله سماموس

سُوماموس:

سُومَ در اوپانیشاد به معنی خداوند آشامیدنیها و در اَوِستا هئوم ،هُومَ مقدس به معنی الهه آب در شاهنامه فردوسی "هوم" دلیر،پارسا و دستگیر کننده افراسیاب و کلمه اوس یا اوز در فرهنگ واژه های اوستایی  احسان بهرامی به معنای بلند، بزرگ و گرامی آمده است. از سه جزء "سوم+ام+اوس" می توان معنای ترکیبی"جایگاه زاهد گرامی" یا "مکان ایزد آشامیدنیها" را استنباط نمود.در معانی واژگان مَس نیز به مهنای مانع ، کوه و مَس چله به معنای چله بزرگ و مَس کُرد به معنای شبان بزرگ در گویش سنگسری امده است. در گزارش دکتر جابر عناصری با شکل سومَ-مُ- سومامُس ،سُمامُوس به مهنای ترکیبی کوه مقدس بزرگ نیز آمده است.در کتاب آوای نامهای ایرانی اثر ارزنده خانم پری زنگنه نیز واژه سوما به معنای کاریز،قنات هم آمده است و لذا می توان سُماموس را سرچشمه رودها نیز معنی نمود.با توجه قدمت این کوه و فرهنگ واژه های اوستا تألیف آقای احسان بهرامی سماموس  باید بخشی از همان رشته کوه فرشوادگر یا پشتخوارگر و یا پتوش آری در لوحه آسارهدون پادشاه آشوری در 700 سال پیش از میلاد مسیح باشد که از آذربایجان قدیم تا خراسان امتداد داشته و سماموس با این نام ویژه در شرق گیلان بین رودسر و تنکابن(غرب مازندران)-کوهستان اشکور و با ارتفاع 3600 متری یکی از قلل بلند معمور و مشهور بوده است. از معانی دیگر سماموس می توان سام آموز را نام برد که در آیین زرتشتی به معنای جایگاه سماع، سرور، رقص وغیره نیز و جایگاه رقص و پایکوبی دیوان که کاری اهریمنانه منسوب به دیوان بود، شمرده می شد. توسط مؤبدان زرتشتی نام وَرَن نیز به معنای سرزمین دروغ پرستان به این منطقه وسیع در سراسر البرز داده شده است.

در ازمنه قدیم آتش نوروزبَل نیز بر فراز این کوه در هنگام نوروز برافراشته می شد.همچنین از معانی دیگر کلمه سماموس(سمام=آسمان و موس=موز=کوه)، می توان آن را به کوهی تشبیه نمود که از بلند قامتی خود سر بر آسمان می ساید.

نام‌شناسی

درباره معنای آن اختلاف است اما در این که واژه‌ای ترکیبی است به ظاهر هیچ اختلافی نیست. برخی آن را ترکیبی از دو واژه سمام (با زبر و فتحه سین) (samam) و (somam و sumam) و موس (mos و یا mus) می‌دانند.

معانی واژه سماموس (samamus)یا سوماموس (somamos)(sumamos). در خود معنای واژه سمام نیز میان مردم اختلاف است که این اختلاف به سبک خواندن و تلفظ این واژه بر می‌گردد.

معنای نخست: برخی سماموس را ترکیبی از دو واژه سمام و موس دانسته‌اند. در نظر ایشان موس به معنای هر چیز تپه مانندی است که از این رو به کوه، قله، تپه و بلندی موس و یا موز می‌گویند. بنابر این تفسیر، معنای سماموس، قله و چکاد سمام یعنی آبادی‌های پایین اشکور است.
معنای دوم: برخی سوما را به معنای ماده‌ای دانسته‌اند که از آن شربتی مقدس ساخته و در آیین‌های مذهبی زرتشتی و آیین‌های هندی مصرف می‌شده‌است. بر پایه این تفسیر و معنا از واژه سوما (که مردم با پیش و ضمه سین این واژه را نیز تلفظ می‌کنند) سوماموس به معنای چکادی است که در منطقه رویش و پرورش سوما قرار دارد. این نوع نامگذاری در منطقه بسیار دیده می‌شود، مانند توبن به معنای منطقه‌ای که در آن درخت تو (با زبر تاء و اشباع واو) می‌روید و بن به معنای زیر و بنه است؛ یعنی در زیر و بنه منطقه رویش درخت تو. در مناطق دیگر از استان‌های شمالی نام‌های دیگری می‌توان از همین ریشه یافت که سوماسرا (sumäsarä) در غرب گیلان یکی از شهرهایی است که از این نام اشتقاق یافته‌است و به معنای سرزمین و محدوده آزاد و بدون دیواری است که گیاه سوما در آن می‌روید. البته به اشتباه این نام تصحیف شده و در حال حاضر به نام صومعه سرا خوانده می‌شود که نادرست و برخلاف لهجه‌های گیلکی است.
معنای سوم: برخی سماموس را ترکیبی از واژه سه و ماموس دانسته‌اند و ماموس یا ماموز را نام منطقه و آبادی سه گانه‌ای دانسته‌اند که در زیر این قله وجود دارد. بنابر این نام چکاد از نام آبادی‌های سه گانه آن گرفته شده‌است.
معنای چهارم: برخی نیز سو (su) را به معنای نور و روشنایی گرفته‌اند، چنان که می‌گویند «سوی چشمانم کم شد»، که این عبارت به معنای کم شدن دید شخص است. بنابراین سوماموس به معنای روشنای و ماموس نیز نام منطقه‌است. این چکاد را از آن رو به نام سوماموس خوانده‌اند که روشنایی آن بس خیره کنند است؛ زیرا این چکاد بزرگ برف نشین در هنگام برخورد تابش آفتاب بسیار خودنمایی می‌کند و در هنگام زمستان و آفتابی بودن آسمان، روشنایی و بازتاب نور خورشید آن واقعا دیدنی و جذاب است، به ویژه که این چکاد را می‌توان از دشت‌های لنگرود تا نزدیکی تنکابن به وضوح دید.همچنین غروب آفتاب ، منظره دل انگیزی دارد.
معنای پنجم: برخی آن را ترکیبی از «سوماً و»موز«و یا مازو دانسته‌است که»مازو و موز" به معنای رشته کوه‌ها، کوهستان و نیز قله آمده‌است. چنان که در معنای مازندران گفته‌اند که آن آبادی است که درون کوهستان و یا قله‌ها و یا درون رشته کوه‌ها قرار گرفته‌است. البته نا گفته نماند که واژه مازو نام درختی نیز می‌باشد که در پارسی آن را بلوط گویند. در جنگل‌های شمالی چند گونه از بلوط یافت می‌شود که از معروف‌ترین آن‌ها مازو و پلوت است.
معنای ششم: برخی از اهالی، سما را مخفف آسمان و موس را به معنای چکاد و قله گرفته اند؛ بنابراین سماموس به معنای چکاد آسمان گفته‌اند.
معنای هفتم و هشتم: البته برای آن دو معنای دیگری می‌توان یافت که این سه معنای اخیر شاید به حق نزدیک‌تر باشد. گروهی واژه سوم (به پیش سین) را به معنای گیاه چریدن چهار پا و چرا کردن و وزیدن باد دانسته‌اند. پس سوماموس به معنای قله چراگاه و یا قله‌ای است که گیاه مخصوص چریدن چهارپایان وجود دارد. این معنا از آن رو درست می‌نماید که در این منطقه از گذشته چراگاه چارپایان بوده‌است و هنوز هم گله‌های بزرگ در دامنه آن رها  شده و در حال چریدن اند. افزون بر آن که در زمانه ما نیز چراگاه رمه‌های گالش‌ها در تابستان و بهار است. چنان که از اسناد تاریخی نیز به عنوان چراگاه خاندان‌های معروف جورده رامسر مانند شل شریف و سطان رستم یادشده‌است.
معنای نهم: گروهی دیگر سمام را به معنای باز و شاهین شکاری دانسته‌اند. پس سماموس ترکیبی از سمام و موس است که در حالت ادغام تخفیف داده می‌شود و سماموس خوانده می‌شود. در این صورت سماموس به معنای آشیانه شاهین و عقاب معنا می‌دهد که این دور از ذهن نیست.
قله‌های دیگر سماموس

چکاد سوماموس و یا سماموس دارای چهار قله‌است که بلندترین آن در غرب قرار دارد قله‌های شرقی آن شامل سرخ تله و قله زلزلان دشت و سه برار رژه (رجه) است. به نظر می‌رسد که نام این شرقی‌ترین بخش نام خاص و ویژه آن نباشد، بلکه اشاره مردم جورده (جواهرده کنونی، چون جورده در برابر جیرده به معنای بالا ده‌است) رامسر به سه قله‌است، زیرا رژه و یا رجه در زبان محلی به معنای قله و ردیف و یا ایستاده و به نظم در آمده نیز به کار رفته‌است . که در این صورت به معنای سه برادری است که ردیف و در کنار هم به رژه ایستاده‌اند. بنابراین کاری که برخی انجام می‌دهند و بر سر یکی از قله سه نماد سنگی و ردیف می‌سازند، مفهوم درستی پیدا نمی‌کند. بر این پایه‌است که برخی بر این باورند که مردم جواهرده با اشاره به سه قله و چکاد شرقی سماموس یعنی قله‌هایی که از جورده به چشم می‌آید و کاربرد نام سه برار رژه این سه چکاد سماموس را ارائه می‌کنند.

البته یکی از باورهای مردم منطقه رامسر از نامگذاری کوه سه برادر(سه بِرارِکه رَژِه ) در کنار دهستان جواهرده، نفرین خداوند و در جا خشک شدن  سه برادری است که با هم به کوه رفته بودند و مثل مجسمه سنگ شده اند.

سَمام یکی از پنج دهستان شهرستان املش استان گیلان در شمال ایران است.
این شهرستان دارای بخش‌های کوچک‌تری مثل ملکوت و امام است.
كوه سماموس در گویش محلی آن را سُمامُس (سین و میم دوم مضموم) می نامند با ارتفاعی معادل ۳۶۲۰ متر  ( 3713 متر با دستگاه  (GPS ، مرتفع ترین كوه این ناحیه است در قدیم الایام در محدوده ولایت گرجیان (جورده رامسر) واقع بود.

 از مشاهير اين روستا مي توان شماري از جمله شيخ علي اكبر الهيان سمامي رامسري از صاحبان مكتب تفكيك را نام برد.

روی این كوه بقعه امامزاده ای است كه محقق والامقام دكتر منوچهر ستوده آن را مدفن شاه یحیی (كاركیا یحیی جان) از سادات كیایی ملاطی می‌داند و می‌نویسد: ظاهراً این سیه سر همان سیه سر خرمه دشت است كه روی كوه سماموس است. در این جا آستانه ای قدیمی است كه باید گور كاركیا یحیی جان باشد..(از آستارا تا استارآباد ج 2 ص 414 و 415)

اما سید ظهرالدین اشاره ای به کوه سماموس نکرده و در این باره چنین می نویسد:

در این اوقات چنان رسانیدند که روز سه شنبه 29 صفر موافق با هفتم مهرماه قدیم ( سنه 884) از تقدیر سبحانی طایر روح پاک حضرت شاه یحیی از قفس جسمانی طیران نموده و بر کنگره " ارجعی الی ربک " بنشست . انا لله و انا الیه راجعون و مغفور مرحوم را بنا بر وصیت که کرده بود همان جا به گرجیان به موضعی مشهور و ملقب است به سیه سر دفن کردند.

آن گاه سید ظهرالدین بیتی به مناسبت حال آورده است:

(تاریخ گیلان و دیلمستان ص 4423 و 424)

 عروس سپر از دل تابناک

ز طارم در افتاده بر روی خاک

رابینو نیز به همین کتاب استناد جسته و در سفر نامه خویش به مازندران و استر آباد می نویسد: شاه یحیی ، حاکم تنکابن و بردار سلطان محمد لاهیجانی که در سال 883 هجری وفات یافته است در گرجیان در محلی به نام سیا سر مدفون گردید.( سفرنامه مازندران و استرآباد، ص( 143 .رابینو ضمن مشاهده زیبایی کوه سماموس از فاصله دور در این باره می نویسد: من راجع به کوهی به این نام (سماموس) تحقیقاتی کرده ام ولی اطلاعاتی به دست نیامد تا روزی که از کنار دریا در رانکو سفر می کردیم ، قله کوهی پوشیده از برف در پشت جنگل در سمت شمالی جاده نمودار شد، از راهنمای خودمان اسم آن کوه را پرسیدم گفت: سومام موز.

گفتم : یعنی کوه سمام؟

جواب داد: البته .

ما در ولایت خودمان کوه را موز می گوییم .( همان ص 226)

منطقه سمام جزو پایین اشکور و به اصطلاح محلی سُمام یکی از آبادی‌های (جیر اشکور) است. در نزدیکی‌های قله امامزاده‌ای قرار دارد به نام آقا  سماموس که می‌توان وسایل را آنجا گذاشت و برای صعود به طرف قله رفت. هنگامی که بر فراز قله سماموس می‌ایستید معمولاً همه دره اِشکَوَرات تا دریا پوشیده از مه است.

بر پایه باورهای عمومی مردم منطقه روزگاری سماموس کرانه دریای بزرگی بوده‌است که همه منطقه عمومی شمال کشور ایران را گرفته بود. در اشعاری که به زبان گیلکی آمده این مضمون چنین بیان شده‌است:

سوماموس آ،سوماموس آ، سوماموس/                               آب دریا بومه اوجه بومانوس.

کوه سماموس دارای رسوبات دریایی مانند صدف ها و گوش ماهی هاست . سنگواره های یافت شده از کوه نشان می دهند که در گذشته دریای تتیس آن را در بر می گرفت و یا ساحل آن بوده است. پیدا شدن صدف های نرم تنان دریایی توسط کوهنوردان  و مردم محلی بر فراز قله سُماموس این فرضیه را نیزتأیید می نماید.(نگارنده)

ناگفته نماند در مازندران یا تپورستان قدیم و در زمان سلیمان بن داوود طایفه دیوان بر این سرزمین حکومت می کردند. آنها مردمانی آرام، پرتلاش و سازگار با همسایگان مرزی خود بوده و از راه کشاورزی امرار معاش می نمودند.لذا مازندران را دیو سار نیز می نامند. نام سُمامُوس یاد آور قدمت،سرفرازی،استقامت و سربلندی شهرستان رامسر(بعد از کوه ایلمیلی) ، مردم تنکابن و حومه،اشکورات، رحیم آباد کلاچای، حتی لنگرود و رودسر نیز بوده است.

احتمال دارد در شهرستان رامسر و حومه خانواده سَمامی نیز ابتداء منسوب به این منطقه بوده اند.  همچنین طایفه دیو گیر و اسامی خانوادگی مشهور به دیو گیر از انساب این طایفه در گذشته های دور این سرزمین باشند.

مسیرهای دسترسی به كوه سماموس از دو منطقه می‌باشد:

1- گیلان –رودسر- كلاچای- نرسیده به چابكسر، دوراهی سیاهكلرود، جواهر دشت

2- رامسر- جواهر ده، سرخ تله،لپاسر

جهت صعود به قله سماموس از 8 مسیر می‌توان به قله رسید.

موقعیت جغرافیایی قله: N36.84072 E50.38421

منابع:

1-صدر اشکوری،محمد قلی.1379.سُمامُوس(شعری در جغرافیای تاریخی).ریشه یابی نامواژه های کهن اشکور.ثبت کتابخانه ملی ایران 3003-79م

2. جغرافیای كامل ایران؛ ج ۲، ص ۱۱۱۷

3. گزارش توجیهی اجرای قانون تعاریف و تقسیمات كشوری، فرمانداری رامسر

4. از آستارا تا استاراباد ، دكتر منوچهر ستوده ، ج ۲ ص ۴۱۵

5. تاریخ گیلان و دیلمستان؛ ظهيرالدين مرعشي ، ص ۴۲۳

6. سفرنامه مازندران و استرآباد ، رابينو، ص ۱۴۳

7- سماموس ویکی پدیا فارسی  

کوه ایلمیلی رامسر

ایلمیلی، نام کوهی است در غرب رامسر به ارتفاع تقریبی۷۰۰ متر و فاصله آن با دریا از هر جای دیگر در شمال ایران کمتر است.

در کوهپایه آن محله ای زیبا و بکر به اسم طالش محله فتوک قرار دارد. این محله بسیار قدیمی و دارای گنجینه های پنهان بسیار است. گفتنی است کوه ایمیلی دارای دفنیه های بسیار است .
این کوه در اسناد تاریخی، «انملی» خوانده شده و در گویش گیلکی به آن گرگرلوکا و یا غی لوکا هم می‌گویند.
با بررسی های بعمل آمده واژه ایلمیلی تنها واژه بکار رفته برای کوهی بلند در کنار ه ساحلی دریای خزر در شهرستان رامسر بوده است و در هیچ محل دیگری از آن نامی برده نشده است. واژه ای است کم نظیر که ریشه در فرهنگ مردم رامسر و حومه دارد.

این کوه بلند یادآور دفاع مردم و پناه گرفتن در بالای آن در هنگام حمله روس ها(بلشویک ها)- قیام میرزا کوچک خان علیه استبداد با گذر از این منطقه و غیره است. در حال حاضر نیز با نصب تله کابین بر روی آن و وجود چشم اندازی زیبا بر کلیه مناطق ساحلی و شهرستان رامسر همه روزه گردشگران داخلی و خارجی زیادی را به سوی خود جذب می نماید.

ایلمیلی، همچنین منظومه گیلکی- گالشی معروفی است از زنده یاد مهندس سید مرتضی روحانی در قالب و اوزان نیمایی که در سال ۱۳۴۷ سروده شده‌است.

کوه قلعه بند رامسر

  کوه قلعه بند یکی از معدود کوههای بازمانده از دوران کهن در شهرستان رامسر (سخت سر) است.این کوه جنگلی با ارتفاع نسبتا زیاد در قسمت جنوبی هتل های بزرگ و قدیم در شهرستان رامسر قرار دارد.

در حال حاضر این کوه به دلیل فعالیت های شدید آتشفشانی و رسوبات بسیار در گذشته و همچنین به دلیل وجود آب و هوای مرطوب و وزش بادهای باران زا یکی از گنجینه های با ارزش درختان جنگلی چند صد ساله در رامسر به حساب می آید.

این کوه با وجود یک غار عجیب به نام غار بام بامه در آن مامن امنی برای پرندگان و حیوانات نادر به شمار آمده و از آن می توان به عنوان یکی از گنجینه های میراث معنوی  شهرستان رامسر نام برد. این غار در جنوب هتل و جنوب غربی محله رمک در میان جنگل‌های پوشیده از درختان کهنسال در فاصله 200 متری دامنه کوه قلعه بند قرار گرفته است.دهانه آن به شکل مثلث بوده و حدود 40 متر عمق دارد و احتمالا در گذشته محل اختفای اشیای با ارزش و آثار عتیقه بوده است. غار بام بامه دیدنی، ترسناک و از عجایب رامسر محسوب می‌شود.

وجود حفره ای در بالای کوه و شکل کاملا مخروطی کوه قلعه بند و وجود آبگرم های معدنی در پای این کوه در پشت هتل های آزادی(هتل بزرگ و هتل قدیم) نشان از ادامه فعالیتهای آتشفشانی مواد مذاب موجود در زیر زمین دارد.

وجود قلعه شاه نشین و انتقال آب از این کوه به قلعه مارکوه نیز از طریق تنپوشه های سفالی (نمونه آن در موزه شمال موجود است)  از اقتدار و حکمرانی فرقه اسماعیلیه در این منطقه حکایت می نماید و تاریخی بس شگرف دارد.

این کوه همچنین در مسیر گذر به لیماکش بوده و از طریق جاده ای کوهستانی و آسفالته به خیابان سخت سر متصل می شود.دیدن مناظر دلفریب و رویایی دریا و چشم انداز شهرستان رامسر از بالای این کوه احساس شور و شعف خاصی را به انسان می دهد که وصف ناکردنی است.

قلعه مارکوه رامسر

قلعه مارکوه بر بالای کوه مارکوه در سمت شرق کتالم از توابع شهر رامسر واقع شده است. قلعه مارکوه که یکی از آثار تاریخی استان مازندران می باشد در سال ۱۳۷۹ توسط سازمان میراث فرهنگی و گردشگری با شماره ۳۴۸۴ در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسید. این قلعه یک قلعه استراژیک بوده که از لحاظ نظامی در قرون ۳ – ۶ و ۸ هجری مورد استفاده قرار گرفته است. این قلعه در دوره‌های مختلف اسلامی به عنوان پایگاه نظامی در مقابل تهاجم دشمنان مورد استفاده قرار می‌ گرفته است.

grey قلعه مارکوه – رامسر

همانطور که از نامش بر می آید قلعه مارکوه روی کوه مارکوه قرار دارد و با گذشت چندین قرن هنوز آثاری از آن بر جای مانده است. تاریخ بنای این قلعه به طور دقیق معلوم نیست اما وقایعی که در نیمه اول قرن ششم هجری قمری در آن جا رخ داد حکایت از قدمت تاریخی قلعه دارد و بیانگر آن است که این قلعه پیش از آن تاریخ نیز معمور بوده و مورد استفاده قرار می گرفت، احتمالا تاریخ بنای آن به پیش از اسلام می رسد.

مساحت قلعه مارکوه حدود ۶۰۰ متر مربع است و از این معماری عظیم تنها ۴ حصار جانبی و برج‌ های پشتیبان آن باقی مانده است. مصالح به کار رفته در قلعه مارکوه عمدتا سنگ و ساروج و گچ است. وضع داخلی قلعه مارکوه از لحاظ وسعت به نحوی است که گنجایش صد سرباز را دارد و همگی به راحتی می توانند در آن سکنی گزینند. در وسط قلعه چاهی است که بر اساس روایات محلی، روزگاری میان آن و قلعه ای به نام قلعه باغ که در نیاسته رامسر واقع است و فاصله بالنسبه زیادی با مارکوه دارد راه ارتباطی وجود داشت. وجود قطعات سفالین شکسته در داخل قلعه مارکوه حاکی از آن است که آب آشامیدنی قلعه از چشمه های دورد دست تامین می گردید.

grey قلعه مارکوه – رامسر

طول ضلع شرقی آن ۷۰/۱۷ متر و قعر آن ۳۰/۲ متر و ارتفاعش ۳۰/۶ متر و طول ضلع غربی آن ۹ متر تمام است. ضلع شمالی با سنگی که در امتداد آن قرار دارد به دو قسمت تقسیم می شود : قسمت غربی آن ۸۰/۱۴ متر و قسمت شرقی آن که از سر سنگ جدا می گردد ۱۵ متر است (از آستارا تا استارآباد،ج ۳،ص ۳۷).

نقاره خانه قلعه مارکوه :

میزرا حسن خان اعنماد السلطنه که این قلعه را از نزدیک دیده است می نویسد : “در تنکابن کوهی است موسوم به مارکوه و دخمه های متعدد و شب پره های زیادی در این دخمه ها هست که خود را به آدم و چراغ می زنند و مانع از دخول به دخمه ها می باشند. بالای آن کوه، جایی است مشهور به نقاره خانه، هرگاه سنگی بر آن موضع بزنند صدایی مثل طبل حادث می شود و تا نیم فرسخ آن صدا می رود” (مرآه البلدان، ج ۱، ص ۸۱۲).

کوه مارکوه یا قله مارکوه علاوه بر این که نام این کوه است نام روستایی نیز می باشد که در دامنه شمالی آن قرار دارد و در حال حاضر داخل محدوده شهر کتالم است و آن را مارکوبن می نامند و جاده آسفالته کتالم به تالارسر از کنار آن می گذرد.

پیشنهاد ویژه

مسیر دسترسی به مارکوه و قلعه مارکوه :

برای دیدن این کوه که می توان آن را بام رامسر هم نامید باید وارد مسیر جاده رامسر ـ تنکابن شوید تا جنوب شرقی شهر کتالم این کوه تک و تنها را ببینید. به دامنه مارکوه که رسیدید، جاده ای نیمه آسفالت شما را به بقایای دژ باستانی مارکوه راهنمایی می کند. از اینجا به بعد باید خودتان را برای بالا رفتن از ۳۱۱ پله آماده کنید. پله ها البته کوتاهند و عرض مناسبی برای عبور دارند. با این حال یادتان باشد زمان بالا رفتن از پله ها بطری آب را دم دستتان بگذارید.

به بالای پله ها که رسیدید، مطمئن باشید طبیعت هدیه غافلگیر کننده ای برای شما دارد که تمام خستگی تان را به در می کند.

مطالب تکمیلی ارسال شده از آقای محمد ولی تکاسی:

کوه مارکوه
این کوه را در مقالات تحقیقی و منابع تاریخی به نامهای آماردکوه، مادکوه، مالکو، مبارک کوه و ازبلو می¬شناسند. برخی این کوه را مثل شیری خفته در جلگه کتالم و برخی آن را مثل ماری چنبره زده در دشت می¬دانند. بنای قلعه روی این کوه را به قرن سوم تا نهم هجری دوره اسلامی منسوب می دارند(اختلاف نظر است).در قسمت های شمالی این کوه بزرگ جنگل متراکمی از درختان چند صد ساله خصوصأ شمشاد و .... وجود دارد که زیستگاه جانوران وحشی و برخی از پرندگان نایاب است. با وجود یک غار آهکی در زیر آن که مدتها به عنوان معدن از آن استفاده شد و در حال حاضر غیرفعال است و وجود دفینه های زیاد در این محل می توان گفت سکونت پادشاهان و حاکمان دیار سخت سر نیز در آن دور از احتمال نیست. لذا هراز گاهی این کوه و قلعه بالای آن مورد هجوم عده ای قرار گرفته و ضمن تخریب آثار باستانی نسبت به کند و کاو غیر اصولی در آن اقدام می شود.

با همّت اداره میراث فرهنگی و انجمن دوستداران میراث فرهنگی رامسر(سخت سر) دیوارهای این قلعه در دهه 80 بازسازی شد و با ساخت ابنیه جدید ، مرمّت جاده آسفالته و برگزاری مراسم روز میراث فرهنگی در آن هم اکنون این قلعه مورد بازدید گردشگران و مسافران زیادی است. وجود پله های سنگی زیاد و کم عرض، راه دسترسی به داخل قلعه را برای افراد مُسن سخت و دشوار نموده است و می بایست در این مورد چاره ای اندیشیده شود.
تاریخ دقیق ساخت این قلعه در هاله¬ای از ابهام قرار دارد ولی آن را به قرون اسلامی (قرن سوم) نسبت می دهند. این قلعه بر بالای کوه مارکوه قرار دارد که توسط فرقه اسماعیلیان در قرن پنجم تصّرف شد و بیشتر کاربرد نظامی داشته است. از نامهای گذشته آن می توان به ازبلو، مبارک کوه و قلعه کوه اشاره نمود. این قلعه مُشرف به شهر کتالم بوده و در ارتفاع 217 متر از سطح آبهای آزاد قرار دارد. در دوران گذشته به عنوان مرکز دیده¬بانی کشتی¬های تجاری دریای خزر و کنترل عبور و مرور مسافران نیز کاربرد داشته است. شالوده قلعه بر بستر قله آهکی و بستر صخره¬ای یکنواختی(نظیر بنای هتل¬های قدیم و جدید رامسر) با ملات گچ محلی و غوره گل است. در کتاب جامع التواریخ خواجه رشیدالدین فضل¬الله همدانی در سال 536 هجری قمری قلعه بزرگ تاریخی مارکوه در زمان فرقه اسماعیلیه (دوره حسن صباح) تصرّف شده و کاربرد نظامی و دیده بانی تردّد کشتی¬های دریای خزر و عبور مسافران را نیز داشته است.
در سالهای اخیر با همّت اداره میراث فرهنگی و گردشگری و تلاش سازمانهای مردم نهاد از جمله انجمن دوستداران میراث فرهنگی رامسر نسبت به جاده سازی و تعمیر بنای یاد شده اقدامی در خور و شایسته جهت جذب گردشگران انجام شد.(تهیه و تدوین م.و.تکاسی)

ارتفاعات لپاسر رامسر

پارک آبی رامسر (محلی برای تفریح، استراحت و ورزش)

بقیه عکسها در ادامه مطلب

ادامه نوشته

صنایع دستی و بازارهای هفتگی رامسر

 

صنایع دستی فعال رامسر:

اگر به رامسر سفر کردید و دوست داشتید از صنایع دستی این شهر دیدن کنید به این سه مکان حتما و حتما بروید تا یکی از بهترین کارهای دستی مردم این خطه از کشور را مشاهده نماید.

کارگاه همجوشی شیشه:روستای میان لات در مسیر رامسر به جواهرده با جاده اسفالته،شرکت کوه سبز

کارگاه نمد:محله لپاسر،داخل شهر رامسر ،روبه روی شهرداری،آقای حلاجیان و شاه منصوری

کارگاه چادرشب و لباس قاسم آبادی:لات محله،ابتدای مسیر رامسر به جواهرده ،روبه روی چشمه

بازار های رامسر:

اگر قصد دارید در بین سفری خود به رامسر از بازار های این شهر دیدن کنید انتظار دیدار بازاری مثل یزد،اصفهان و تبریز را نداشته باشید،بلکه بازار رامسر بازاری هست بومی و محلی،بازاری که حاصل دست رنج مردم این شهر است.بازار سنتی رامسر در کنار میدان اصلی شهر یعنی میدان امام قرار دارد.پس از آن می توانید به بازاری منحصر بفرد ماهی بروید،بازار ماهی فروشان شهر،جایی که با عطر ماهی شمال از شما پذیرایی می کنند.بازار هفتگی رامسر روزهای شنبه و سه شنبه برپا می شود و بازار هفتگی سادات شهر یکی از بخش های رامسر روز و عصر چهارشنبه ها برگزار می شود.

عکسهای دیدنی از جواهرده رامسر

 
منبع «شبکه نیوز»

کشتی گیله مردی از جاذبه های گردشگری رامسر

قدیمی ترین خبری که از کشتی گیله مردی در متون تاریخی آمده است به قرن چهارم هجری در کتاب ” احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم” تالیف ابوعبدالله محمدبن احمد مقدسی مربوط می شود .کشتی گیران کارکشته و آزموده بنام”پهلوان ” شناخته می شوند و تازه کاران را “نوچه” یا “تنگوله” می نامند.

 

این نوع کُشتی را که در آن مردان لخت شده و فقط شلواری کوتاه و چسبیده به بدن به پا داشتند(به گیلکی قَدَک شلار) که با مشت و سیلی زدن، پیچاندن دست و پا و .... نیز همراه می شد مخصوص کُشتی گیران گیلانی و مازندرانی می دانند.

هر منطقه چند پهلوان دارد و یک نفر را بعنوان “سرپهلوان” هم تعیین می کنند. سر پهلوان ،میدان دار و سر کشتی هم هست.
در کُشتی گیله مردی(موشتی کوشتی=کشتی زدنی) هیچ یک از طرفین در صورت مضروب شدن ادعای خسارت و دیه نمی کنند و هیچ کس در این باره مسئولیتی ندارد.

مقدسی در قرن چهارم ه.ق می نویسد: " ایشان-گیلکان- در آن دشت هفته بازار ها دارند، برای هر دیه یک روز نهاده اند. پس از پایان بازار، زنان و مردان به جایگاه کُشتی گرفتن روند. داور در آن جا برنشسته، طنابی به دست گرفته هرکس پیروز شود، یک گره بر آن می بندد."

 

 شاردن، کُشتی گیری در عروسی را در منطقه ی ایروان که در زمان شاه عباس دوم جزء خاک ایران بود، دیده و خود در این عروسی شرکت داشته و مشاهدات انجام شده را در سفرنامه ی خود آورده است. زمان برگزاری کُشتی گیله مردی( موشتی کوشتی) از زمان خوشه برآوردن شالیزارها، تا هنگامی بود که باران های موسمی امکان برگزاری آن را ناممکن می کرد. این کُشتی جزء مراسم بسیاری از عروسی ها، جشن ها ی خرمن و برداشت محصولات باغی، شیلان کشی ها، اعیاد مذهبی و پذیرایی از پادشاهان و امیران بود.

مراحل انجام کُشتی

گاه پهلوانان منگوله ای را با نخی اَلوان به گردن می­آویزند که (گردن گول) نامیده می شود و بازوبندی چرمین که در آن دعای دفع چشم زخم نهاده شده بر بازو می بندند و شلوار چسبان سیاهی می پوشند که گاه قلاب دوزی شده است و در گیلان" لاسپاره" و در رامسر شلوار مخصوص محلی و ساده به نام قدک خوانده می شود. بیشتر اوقات پهلوانان پیش از آغاز کُشتی گردن گول را از خود دور می کنند؛ اما بازوبند را اگر داشته اشند نگه می دارند.

ابتدا چوبی در زمین فرو می کردند و به آن "بُرُم دار"[1] می گفتند و هدایایی از آن آویزان می شد تا افرادی که زودتر به محل کُشتی(میدان) می آمدند آنها را بردارند. بعدها بُرُم دار محلی به عنوان رخت آویز پهلوانان شد و پهلوان برنده آن را برداشته و با خود می بردند تا در مسابقه ای دیگر از آن استفاده نمایند. در شهرستان رامسر زبانزد زیر رایج است:

خوشتِه کُشتی یَه بَتِه خوشتِه بُرُم دارم وَتِه

ترجمه: کُشتی خود را گرفته و برم دار خود را برداشته است) و کنایه از این است که کارش را تمام کرده است.

کُشتی گیله مردی در رامسر

 در رامسر این نوع کُشتی به نام "کُشتی روخانه ای" نیز معروف است و مشابه کشتی "لوچو "در شرق مازندران است.افرادی از اهالی توساسان و یا منطقه ای به نام رودخانه ای ها و از روستاهای کلاچای و گیلان هرساله جهت مسابقه با افراد محلی از ییلاقات رامسر نظیر پهلوان تقی شعبانیان و پهلوان سلیمان پهلوان یلی و غیره به مسجد آدینه جواهرده می آمدند. در زمان گل کاری مسجد آدینه جواهرده(هفته دوم مرداد ماه و قبل از آغاز نوروز ماه دیلمی) انجام می شد. در ابتدا به صورت اطلاع رسانی عمومی از دو روز قبل با ساز و نقاره انجام مسابقه به اطلاع همگان رسانده می شد. با زدن کف دو دست به هم و گفتن کلماتی نظیر یا علی، الله و ... و فرستادن صلوات حاضرین، کُشتی آغاز می شد.

دست و یا پشت پهلوان مغلوب اگر با زمین اصابت می نمود کُشتی تمام می شد و نفر برنده چرخی در میدان زده و حریف طلب می نمود. بعد از پایان مسابقه پهلوان جَستی بلند در مقابل چشم تماشاچیان انجام داده و از تماشاچیان هدیه(مرغ، بره و گوساله)، پارچه و غیره و یا پول دریافت می نمود. این جست زدن ها در مقابل افراد متموّل و بزرگان روستا بلندتر می­نمود.

از پهلوانان چند دهه اخیر در شهرستان رامسر و حومه می توان به پهلوانان تقی امینی، جعفر حسینی، محمدسلیمی، الله خلج، رضا شاه منصوری، رحمت‌الله عبدالكریمی، اسماعیل محمدزاده، حسن اقبالی، عنایت لاریجانی و حسن شعبانی اشاره نمود.

در حال حاضر نیز با همّت نهادهای مردمی و هزینه کَرد ادارات محترم هرساله کشتی گیله مردی بین قهرمانان گیلانی و مازندرانی و مسابقه اسب سواریُ طناب کشی و ... در سالن های سرپوشیده و یا نقاط خوش آب و هوای شهرستان رامسر نظیر جواهرده انجام می شود.

منبع: برگرفته از کتاب "رامسر در آینه گردشگری"

معماری روستایی و تاریخی رامسر

 

نمایی از یک خانه قدیمی در روستای زیبای مازوباغسر

مصالح ساختمان های قدیمی رامسر

براي ساخت خانه روستاها از قلوه سنگ ، گِل، كولوش ( Kolosh ) و چوب استفاده شده است .

سنگ: درپي ساختمان و ساختن پله تلار كاربرد داشت .

گِل: در ساخت پي و ديوارهاي خانه و كف اتاقها استفاده مي شد. سنگها را از اطراف رودخانه ها به محل می آوردند.

كولوش: براي درست كردن کاه گِل ديوارها ، كولوش را با گِل مخلوط مي كردند.

چوب: براي ساخت اسكلت اتاقها وستونهاي ايوان، پلكان و سربندي خانه و پوشش سربندي ازچوب استفاده مي كردند. این چوبها را با همکاری همسایه ها از باغهای نزدیک تهیه و به محل ساخت بنا حمل می نمودند.

پي: براي ساختن اين نوع خانه ها ابتدا حدود خانه را مشخص كرده و پي را به عمق 50 تا 60 سانتي متر مي كندند تا خانه نشست نکند. بعد ازآن يك رديف قلوه سنگها را چيده و روي آنها كاه گِل مي ريختند و اين كار را تا رسيدن به ارتفاع تقريبي cm50 از بالاي زمين و درست شدن ايوان خانه ادامه مي دادند، پس از درست شدن ايوان چوبهاي نال را قرارمي دادند و روي نالها ستونهاي لصلي را به فاصله 50/1 متري گذاشته و با میخ محكم مي نمودند و روي ستونها سرنالها را مي گذاشتند.

اسكلت اتاقها : براي ساختن اسكلت اتاقها از چوب استفاده مي كردند که این دیوارها زگالی ( zegali ) می گویند. يعني ابتدا روي كرسي محوطه اتاقها را مشخص نموده و سپس نالها را درچهارطرف حدود ديوارهاي خانه قرار داده و بعد ازآن تيرهاي چوبي اتاقها را محكم مي كردند و چوبهاي نازكتري را به شكل افقي ويا مورب به تيرهاي چوبي متصل مي كنند كه به اين چوبها، زگال ( Zegal ) مي گويند، براي اتصال چوبها به يكديگرازميخ استفاده مي كردند.

ديوارها: فضاي خالي بوجودآمده بين زگالها را با كاه گِل مي پوشانند براي تهيه آن خاك رُس را درجايي جمع نموده و با داس يا داره ( Dareh ) كولوشها را ريز ريز مي كردند و داخل خاك ريخته و روي آنها آب مي ريختند وبا هم مخلوط نموده تا خميري يكدست حاصل شود پس ازآن كاه گِل را با دست در فضاي خالي زگمه ها قرار داده وبا ماله ديوار را صاف مي كردند.

پلكان: بناي مورد مطالعه ما داراي دو پلكان مي باشد كه يكي حياط را به ايوان و ديگري ايوان را به تلارخانه متصل مي سازد. پلكاني كه حياط خانه را به ايوان وصل مي كرد،گِلي بود وسه پله داشت. پلكاني كه ايوان را به تلارمتصل مي كند، با قلوه سنگ و كاه گِل و چوب ساخته شده است به اين ترتيب كه ابتدا با قلوه سنگ و كاه گِل پلكان را درست كردند وجاي گذاشتن پاه را از چوب ساختند يعني به عبارتي پلكاني گِلي با روكش چوب درست كردند.

شيرواني: بعد ازاتمام سقف روی تیرها ابتدا یک تقسیم بندی 4 جانبه صورت می گرفت دو ستون عمودی در مرکز ساختمان بوسیله یک تیر افقی به هم متصل می شدند و ازچهار کله بام سرچوبها مستقیم به این نقطه اتصال می یافتند و ستونها با فاصله های معین در زیر سرچوبها قرار می گرفت . این کار ادامه پیدا می کرد به نحوی که به فاصله حدودا ً 60 سانتی دورتادور پشت بام سرچوبها به نقطه مرکزی با میخ متصل می شدند. در زمانهای گذشته که میخ نبود، از ویریس استفاده می کردند.

جنس مصالح: درهرمحوطه دركنار بناي اصلي، بناهاي فرعي نيز وجود دارند كه هر كدام ازآنها كاربرد مخصوص خود را داشتند واز مصالحي نظير: چوب، سنگ ، كاه گِل و گالي درست مي شدند .

كندوج ( انبار ذخیره درزهای برنج )
مهمترين عنصر سازنده كندوج چوب است و براي ساخت آن در خانه روستاها از چوب درختان حياط خودشان استفاده كردند. كندوج خانه داراي پي شكيلي بود به اين صورت كه ابتدا ريتrit و بعد ازآن زي zi از جنس توسکا را روي هم قرارمي دادند قبل ازگذاشتن چوبها سنگي در زير آنها مي گذاشتندتا رطوبت وارد كندوج نشود، بعد از آن تخته كندوج را روي چوبها و چهار ستون از جنس درخت های بادوام منطقه مانند آزاد، پلت یا لی را در چهار گوشه تخته كه به آن پاي كندوج مي گفتند، نصب مي كردند. روي پاها كه ستون كندوج بود تخته اي گرد به نام پَر ( Par ) كه بين پا ولار( Lar ) قرار مي گرفت، مي گذاشتند.کارکرد پر این بود که مانع از ورود موشها به خزانه برنج می شد.

لار چوبي بود كه به طرز افقي روي پاي كندوج قرار مي گرفت و هر لار پوشاننده سطح دو ستون يا پاي كندوج است. بعد از آن واشانها[1] را بصورت عمودي روي آنها قرار داده و روي آن را كاه گِل مي ريختند و كف كندوج ساخته مي شد. براي ساختن تخته، شاخه هاي ضخيم درختان ( زگال ) را در كنار هم قرار مي دادند و بوسيله ويريس آنها را به هم متصل مي نمودند.

سپس شروع به ساخت مخزن كندوج مي كردند و پس از تمام شدن ديواره هاي آن سر چوبها و بعد آجار( Ajar ) را قرار مي دادند و توسط ويريس به يكديگرمتصل مي كردند اين كار باعث استحكام بيشتر مي شد و مي توانست پوشش گالي Gali سقف را تحمل كند.

[1] - تيرهاي چهار تراشي كه معمولاً به گونه اي موازي زير بام و روي لار با فواصل برابر چيده مي شود و تخته یالمبه بر آن ميخ مي گردد.

آب گرمهای رامسر

 

چشمه های آب معدنی رامسر

رامسر به داشتن چشمه های آبگرم معدنی معروف است که به جز یکی از آنها بقیه چشمه های آبگرم هستند. آب های معدنی رامسر علاوه بر خواص درمانی که دارند در اطراف خود طبیعت زیبا و دیدنی را هم برای گردشگران و طبیعت دوستان به همراه دارند. اين چشمه‌‌ ها چندين رشته را تشکيل مى‌ دهند و به چشمه‌ هاى گوگردى گازدار معروف هستند. علاوه بر خود رامسر اين چشمه‌ ها در نقاطى مانند جواهرده، کتالم، سادات محله و خود شهر رامسر قرار دارند همانند آبگرم مادرشاه، یا چشمه آبگرم زیرپل و… علاوه بر جواهرده که مسافت طولانی تر نسبت به رامسر دارد. در فاصله پنج كیلومتری جنوب شرقی رامسر در شهرهای كتالم و سادات محله نیز چند وان و استخر آب گرم معدنی وجود دارد كه برای درمان بیماری های پوستی، رماتیسم و دردهای عصبی و عضلانی سودمند است.

در حال حاضر از بيشتر اين چشمه‌ ها به صورتى ابتدايى، به طور عمومى و يا خصوصى استفاده مى‌ شود، ولى مجموعه هتل‌ هاى رامسر، شهردارى‌ هاى محلى و بخش خصوصى از طريق ايجاد استخر شنا، دوش و وان‌ هاى متعدد، محل‌ هاى مناسبى را براى استفاده و استحمام مسافران و مردم محلى فراهم آورده‌ اند.

در ایران بیش از هزار چشمه آبگرم معدنی وجود دارد که عموما حرارت آنها بیش از 30 درجه سانتیگراد است. در مورد علت گرمی این گونه چشمه ها، دانشمندان بر این عقیده اند که عبور آب از اعماق زمین سبب گرم شدنش می گردد و از شکاف های زمین به صورت چشمه های گرم معدنی بیرون می آید و هر قدر آب از عمق بیشتری بجوشد،دمای آن بیشتر خواهد بود.

آب سرد معدنی نیدشت رامسر :

آب سرد معدنی در دوازده کیلومتری جنوب رامسر در دره ای کنار رودخانه صفارود واقع است و به آب معدنی نیدشت رامسر معروف است. پیرامون چشمه، پوشیده از درختان جنگلی است. قبل از سال 1320 برای بهره برداری از آب این چشمه، جاده ای خاکی از رامسر تا چشمه به دست مهندسان آلماانی ساخته شد و از آن تاریخ به جاده نیدشت رامسر شهرت دارد.  بیشتر مردم از خواص آب درمانی آن بی خبرند و فقط گروهی قلیل از آب آن، آنهم به طور اتفاقی استفاده می کنند. طبق آزمایش های به عمل آمده مشخص شد که در یک لیتر آب معدنی نیدشت رامسر، 76 میلی میکرو رادیواکتیو وجود دارد و این مقدار رادیواکتیو در صورتی است که آزمایش در خود چشمه به عمل آید وگرنه به مرور زمان، تاثیر رادیواکتیو از بین می رود.

توضیحات بیشتر درباره آب های گرم رامسر :

چشمه‌ های آبگرم گوگردی رامسر در امتداد گسل رامسر واقع‌ اند. در جنوب رامسر، چشمه زیرپل شهرت بیشتری دارد که آب آن از چند نقطه و از کف حوضچه خارج می‌ شود. در کف حوضچه نیر بلورهای پیریت و گوگرد دیده می‌شود. جدار داخلی حوضچه سیاه رنگ و رسوبات آهکی متخلخل بر آن نشسته است. در سمت مشرق رامسر چشمه گوگردی آب سیاه وجود دارد که دمای آن کمتر از سایر چشمه‌ ها است.

پیشنهاد ویژه

خواص و میزان دمای آب گرم رامسر :

میزان دمای بزرگترین آبگرم معدنی رامسر که به شماره یک معروف است 42 درجه سانتیگراد است که بهترین حد تحمل بدن است. آب های گوگردی رامسر در زمره آب های کلربیکربناته کلسیک و منیزین گازدار گوگردی است. برای درمان بیماری های جلدی رماتیسم و دردهای عصبی و عضلانی بسیار سودمند است و در رفع عوارضی که پس از تب بروز می کند از آن چشمه ها استفاده می شود.

چون رامسر دارای آب های گرم معدنی متعددی است نمی توان تمام آنها رو روی نقشه نشان داد، پین نقشه آبگرم سنگ بن را نشان می دهد که دورتر از شهر است و نیازمند راهنمایی با نقشه، سایر آبگرم ها را می توانید از رامسری های خونگرم پرسجو کنید.

خواص چشمه های آبگرم معدنی رامسر:

آبهای گوگردی رامسر در عدد آبهای کلر بیکربناته کلسیک و منیزین گازدار گوگردی است.برای درمان بیماریهای جلدی رماتیسم و دردهای عصبی و عضلانی بسیار سودمند است و در رفع عوارضی که پس از تب بروز میکند از آن چشمه ها استفاده می شود.رابینو میگوید:مردم از این چشمه ها برای امراض جلدی استفاده می کنند اما شرایط پرهیز از خوراک را رعایت نمی کنند.

مسیو بهلر که از اهالی فرانسه که در دربار ناصرالدین شاه قاجار درجه سرتیبی داشت و مهندس دارالفنون بود،در سفرنامه خود تحت عنوان جغرافیای رامسر، رشت و مازندران که در سال 1269آنرا به رشته تحریر در آورده است و مسافرتش جنبه نظامی داشت و برای بازرسی نظامی به نقاط مرزی شمال ایران سفر کرده بود،درباره آبگرم معدنی رامسر چنین می نویسد:در میان جنگلهای رامسر به فاصله نیم فرسخ از دریا آبگرم واقع است و آب آنجا بسیار نافع است و بسیار مشهور و اشخاص زیادی به جهت رفع بعضی امراض،آنجا می روند.

نظر یک پزشک ایرانی درباره آبگرمهای رامسر

روزنامه اطلاعات مورخه دوازدهم فروردین 1312 شمسی مقاله ای تحت عنوان نظر دکتر ملک زاده درباره آبگرم رامسر(سخت سر سابق)نوشت که در آن به تشریح اهمیت و خواص درمانی این آبگرم پرداخت.آقای دکتر ملک زاده که نمایندگی مجلس را نیز بر عهده داشت در یک مسافرت تحقیقاتی مدتی را در رامسر امروزی گذراند و نتایج به دست آمده را در این مقاله به رشته تحریر در آورد.وی در بخشی از این مقاله می نویسد:امروز معالجات بسیاری از امراض رماتیسم ها امراض جلدی و ...به وسیله استحمام در آبهای معدنی به عمل می آید و هر قدر بر مراتب علم و دانش افزوده می شود،استعمال آبهای معدنی در معالجات بیشتر مورد استفاده قرار می گیرد و به نتیجه مطلوب که شفای مرض بیمار است منتهی می شود.

در رامسر و حومه آن آبگرم های زیادی وجود دارد که از دیرباز توسط مردم و به صورت سنتی مورد استفاده قرار می گرفت. که از جمله آنها می توان به سنگ بُنِ (نارزان)- انجیل بُنِ- کَش گرما و اشکر گرما اشاره نمود.

 

 

 

 

عکسهایی از طبیعت رامسر

zaqq

رامسر دریای خزر

رامسر جواهرده

 رامسر جواهردشت  سماموس

 

ادامه نوشته

عکسهایی دیدنی از رامسر

 

بقیه در ادامه مطلب...

ادامه نوشته

عکسهایی از تله کابین رامسر

بقیه در ادامه مطلب

 

ادامه نوشته

کاخ موزه رامسر (کاخ مرمر)

کاخ مرمر  <em class='em2'>رامسر</em>



کاخ مرمر  <em class='em2'>رامسر</em>



کاخ مرمر  <em class='em2'>رامسر</em>



کاخ مرمر  <em class='em2'>رامسر</em>



کاخ مرمر  <em class='em2'>رامسر</em>

 

نوروزخوانی

روز اول فروردین که رسیدن آفتاب به برج حمل است و ابتداء بهار است را نوروز می خوانند. روز اول فروردین را نوروز کوچک و نوروز عامه و نوروز صغیر نیز گویند ، (و نیز ششم فروردین ماه روز خرداد که نوروز بزرگ و نوروز خاصه گویند. مدت برگزاری جشن هایی چون مهرگان، یلدا، سده و بسیاری دیگر، معمولاً یک روز (یا یک شب) بیشتر نیست. ولی جشن نوروز، که در باره اش اصطلاح «جشن ها و آیین های نوروزی» گویاتر است، دست کم یک یا دو هفته ادامه دارد.ابوریحان بیرونی مدت برگزاری جشن نوروز را، پس از جمشید یک ماه می نویسد: «چون جم درگذشت، پادشاهان همه ی روزهای این ماه را عید گرفتند. عیدها را شش بخش نمودند: ۵ روز نخست را به پادشاهان اختصاص دادند. ۵ روز دوم را به اشراف، ۵ روز سوم را به خادمان و کارکنان پادشاهی، ۵ روز چهارم را به ندیمان و درباریان، ۵ روز پنجم را به توده مردم و پنجه ششم را به برزیگران. از جمله آیین های این جشن ۵ روزه، که در شمار روزهای سال و ماه و کار نبود، برای شوخی و سرگرمی حاکم و امیری انتخاب می کردند که رفتار و دستورهایش خنده آور بود و در پایان جشن از ترس آزار مردمان فرار می کرد. ابوریحان از مردی بی ریش یاد می کند که با جامه و آرایشی شگفت انگیز و خنده آور در نخستین روز بهار مردم را سرگرم می کرد و چیزی می گرفت. و هم اوست که حافظ به عنوان « میرنوروزی» دوران حکومتش را « بیش از ۵ روز» نمی داند.از عمده ترین آیین هایی كه همراه با موسیقی خاص خود هنوز هم بصورت كمرنگی در نواحی مختلف كوهستانی ، كوهپایه­یی و جلگه ایی البرز رواج دارد باید از نوروزخوانی یاد كرد . مازندران پیوسته یكی از مراكز پر رونق ‹‹ نوروزخوانی ›› بوده است .

در این رابطه علاوه بر نوروزخوانان مازندرانی ، تعداد قابل توجه­ای از نوروزخوانان كومش و طالقان وظیفه اجرای آنرا در این منطقه برعهده داشته اند.همه ساله قبل از فرا رسیدن نوروز ، تعداد بیشماری از نوروزخوانان همراه با یك همخوان كه به اصطلاح محلی آنها را ‹‹ پیوری كر ››piyurikar ) ( یا ‹‹ په خون ›› ( (pekunk)می گویند نوروزخوانی را آغاز می کردند. كلیه روستاها و آبادیهای كوهستانی و جلگه یی را زیر پا گذاشته و ضمن توقف در مقابل یكایك منازل به اجرای نوروزخوانی می پرداختند .حضور نوروز خوانان در روستاها و آبادیها به منزله فرا رسیدن بهار و بشارت نوروز بوده است . از همین رو مردم ضمن استقبال گرم از نوروز خوانان ، انعام قابل توجه­ای را تقدیم می کردند .كار نوروزخوانان معمولا از دوازدهم اسفند آغاز و تا یك روز قبل از تحویل سال نو ادامه مـی یافت. با این حال برخـی از نوروز خوانان چند روز اول سال نو نیز به كارشان ادامه می دادند .كار نـوروز خوانـان از نظر اوقـات شبانـه روز نیز متفـاوت بوده است. اگـر چـه نوروز خوانان مازندرانی طبق سنتهای نیاكان خویش كار خود را بامدادان آغاز و غروب هنگام به پایان می رساندند. ولی در برخی نواحی كار نوروزخوان تا پاسی از شب ادامه می یافت. بر اساس متون تاریخی نوروز خوان و یا کسی که معتمد بود در ساعت بخصوصی دریچه­ای(روزنه­ای) در بالای مناره ها و یا چهارتاقی ها نگاه می کرد و هر موقع از آن دریچه خورشید رویت می شد زمانهای بخصوص را اعلام می نمود.

از عمده ترین آیین هایی كه همراه با موسیقی خاص خود هنوز هم بصورت كمرنگی در نواحی مختلف كوهستانی ، كوهپایه­یی و جلگه­ایی البرز از جمله منطقه سخت­سر رواج دارد باید از نوروزخوانی یاد كرد. مازندران پیوسته یكی از مراكز پر رونق ‹‹ نوروزخوانی ›› بوده است. در این رابطه علاوه بر نوروزخوانان مازندرانی ، تعداد قابل توجه­ای از نوروزخوانان كومش و طالقان وظیفه اجرای آنرا در این منطقه برعهده داشته اند .

*نوروز و نساء

در باورهای پیشینیان زنی بود به نام نساء که دارای فرزندی به نام نوروز بود. نساء به همراه پسرش برای کسب روزی حلال از ولایت خود جدا شده و به مکان بسیار دوری می رود. بعد از گذشتن از راههای سخت و دست و پنجه نرم کردن با مشکلات زیاد به شهر خود بر­می­گردد و این با شکوفه دادن درختان و فصل رویش گلهای پیام آور بهار(دوازده گل بهاری) همزمان می­شود و قس علیهذا. جشن های رابچره(و آهو چره) در گیلان، عروس گل(عروس گلی)، پیر بابو و عروس بهار و غیره همه جهت زنده نگهداشتن این آیین و جشن همگانی برای شادی و سرور مردم در آغاز سال نوی هجری شمسی است . هم اکنون در ایران رویداد نوروز با دقتی بهتر از یک‌هزارم ثانیه اندازه گیری می شود (ملک پور ، ۱۳۸۳).امروزه در کشورهایی نظیر پاکستان ، افغانستان و کشورهای تازه استقلال یافته حاشیه دریای خزر و ایران بطور همزمان نوروز باستانی را جشن می گیرند و توسط یونسکو آیین نوروز در هشت کشور ثبت جهانی شده است..كار نوروزخوانان معمولا از دوازدهم اسفند آغاز و تا یك روز قبل از تحویل سال نو ادامه مـی یافت . با این حال برخـی از نوروز خوانان چند روز اول سال نو نیز به كارشان ادامه می دادند .كار نـوروز خوانـان از نظر اوقـات شبانـه روز نیز متفـاوت بوده است . اگـر چـه نوروز خوانان مازندرانی طبق سنت های نیاكان خویش كار خود را بامدادان آغاز و غروب هنگام به پایان می رساندند . ولی در برخی نواحی كار نوروزخوان تا پاسی از شب ادامه می یافت.احتمال دارد قلعه ایزکی در جنت رودبار یکی از این چارتاقی ها(تقویم محلی) باشد.

 در اواسط ماه اسفند اشخاصی به نام نوروزی خوان اشعاری را با این مضامین می‌خواندند:

گل در گلستان آمده باد بهاران آمده

عید بزرگان آمده مژده دهید ای دوستان نوروز سلطان آمده

آمدیم در خانه تو در زده نوروزخان

در وا كن برای ما مژده آوردم براتان

گل در گلستان آمده باد بهاران آمده

چندی بزنیم این پا آن پا پاره بابا امه چموش پا

(ترجمه: چقدر این پا و آن پا بكنیم _ ‌پای افزار چرمی ما پاره گشته است)
نوروز خان آمده گل در گلستان آمده

مژده دهید به دوستان سال نو باز آمده

دسته ببینین شما محلی ها ته خانه ور مه خانه ور مُوارك با

(ترجمه:شما محلی ها گروه مردم را ببینید _ پیش خانه تو پیش خانه من برای مبارك باد گفتن آمده اند).

باد بهاران آمده گل در گلستان آمده

ارباب زن تاج به سر خدا تره هده دوته پسر

­(ترجمه:ای زن ارباب والامقام _‌خداوند دو تا پسر به تو عنایت كند)

اولی یه داماد اكنه اونه با بری حمام شا

(ترجمه:پسر اولی ات را داماد كنی _ او را به حمام شاه ببری)

یه دس شمعه یه دس حنا حالا بده انعام ما

(ترجمه:یك دستت شمع باشد دست دیگرت حنا _ حالا انعام ما را بده)

گل در گلستان آمده باد بهاران آمده

نوروزخوانی در شهرستان رامسر و حومه

نوروزي خوان ها بيشتر از اهالي روستاهاي منطقه «الموت» و «طالقان» هستند. آن ها در دسته هاي دو تا چهار نفره، در كوچه و خيابان به راه رمي افتند و با خواندن اشعار كوتاه و گاه بلند، طليعه سال نو را به مردم مژده مي دهند. معمولاً، يك يا دو نفر بيتي را مي خوانند و بيت يا دو بيت ديگر ر ، دو نفر ديگر پاسخ مي دند. مانند: اولي: نوروز نو سال باشد شما را امسال باشد مبارك، مبارك دومي: اي خانم باجي بلا نبيني واسه مان بيار نقل و شيريني اولي: نوروز نو سال باشد شما را امسال باشد مبارك، مبارك دومي: اي خانم باجي از ما نرنجي بيار براي ما نان برنجي اولي: اي حاج آقاي سر به سر خدا داده پنج تا پسر دومي: همه را كني تو داماد ما بگوييم مبارك باد ساكنان منازل نيز با شنيدن صداي نوروزي خوان ها، به استقبال ان ها رفته و با دادن پول و شيريني از آنان پذيرايي مي كنند.

بر طبق بعضی روایت های دیگر 15 تا 16 روز قبل از تحویل سال نو مرد میانسالی (دوکاره مرد) از اهالی غیر محلی( مازندرانی، گیلانی و یا از طالقان ) به خانه­ها سر می­کشید و خانه تکانی، سبزه گذاشتن و آمدن بهار را همراه با شروع رویش گل زرد(زرد گلی) به اهالی خانه یاد آوری می نمود. او هنگام ورود به خانه ها این اشعار را با صدای بلند و با قافیه شعری می خواند:

اوّل می آیم من سلام دویَّم می آیم من کلام

کِبلِه(کِلِه) خانم (کربلایی خانم) با ایمان خدا بده هفت تا پسر

اون یکی را بوکونیم داماد اون رِ ببریم حمام شاه

عمو بیان (بیایید) مبارک باد (2)

نوروز سلطان آمده باد بهاران آمده

مژده دهم بر دوسِ تان امسال نو باز آمده

کبلا خانم با خدا کبلا خانم(کربلایی خانم) با ایمان

برام بیار یه کاسه دانه وی سر بذار مُرغانه

بده برای نوروزخوانه نوروز خوان برات بخوانه

نوروز سلطان آمده باد بهاران آمده

مژده دهم بر دوس تو امسال نو باز آمده

سپس در قبال خواندن این اشعار برنج، گندم، تخم مرغ یا خوراکی توسط نوروز خوانان دریافت می شد و اگر این هدایا در خور شأن و منزلت آنها بود نوروزخوان تشکر کرده و وارد خانه همسایه می شد. حال اگر این هدایا کم و یا بی ارزش بود نوروز خوان با گوشه و کنایاتی این کم توجهی را در خانه بعدی به صاحبخانه گوشزد می کرد. و این موضوع را در قالب اشعاری به صورت بداهه سرایی بیان می کرد.

آنها با این مضامین آمدن بهار و عید نوروز را به گوش اهالی شهر یا روستا می رساندند و با خواندن این اشعار هدایا و انعامی از صاحبان خانه ها دریافت می كردند. زنان از یک تا دو هفته آخر اسفندماه گلكاری كردن و تمیز كردن خانه های گلی و پاك كردن پنجره ها و جارو كردن حیاط خانه ها را آغاز می كردند. آنها در صورت تمكّن مالی برای فرزندان خود لباس نو تهیه می كردند. تهیه لباس نو معمولا بدین گونه صورت می گرفت كه از بازار پارچه های ارزان قیمت و مناسب را می خریدند و به خیاط های روستایی می دادند تا برای هر یك از اعضای خانواده حداقل یك دست لباس نو بدوزند تا بتوانند در روز اول سال نو بر تن كنند. خیاط های محلی هم همه نوع لباس از لباس بچه گانه گرفته تا كت و شلوار و پیراهن مردانه و انواع لباس های زنانه را می دوختند. در غروب آخرین سه شنبه سال كه شب چهارشنبه سوری نام داشت مراسم جشن چهارشنبه سوری را برگزار می كردند و امروزه هم برگزاری مراسم چهارشنبه سوری با كمی اختلاف در شهر و روستاهای رامسر انجام می گیرد.

برگرفته از: mw1.blogfa.com