رامسر در گذر تاریخ(این مطلب تابت می باشد- مطالب جدید در ادامه این مطلب)
كرانه هاي جنوبي درياي خزر كه سرزميني كم وسعت است،حد فاصل درياي خزر و سلسله جبال البرز مي باشد و گيلان و مازندران و گرگان را در بر مي گيرد - مردم اين نواحي كه كوههاي البرز و جنگلهاي انبوه از يك سو و درياي خزر از سوي ديگر و نيز وجود باتلاقهاي زياد، آنان را چون دژي استوار و نفوذ ناپذير در بر گرفته ، گر چه وجود اينگونه دژها يكي از علل مهم بي خبري ما از وقايع و حوادث تاريخي اين ناحيه بوده اما مورخاني هم از اين مرز و بوم برخاسته و به وقايع نگاري و ثبت رويدادهاي عصر خويش پرداخته اند . اما متاسفانه به جهت شرايط خاص اقليمي و اوضاع جوي منطقه از يك طرف و بروز اختلافات ميان حكام و امراي محلي كه نام سلطان بر خويش مي نهادند را مي توان از عوامل نابودي كتاب در ادوار گذشته دانست. البته چندين آثار همچون : تاريخ طبرستان ( ابن اسفنديار كاتب ) ، تاريخ رويان ( مولانا اولياءالله آملي) ، بزرگان رامسر ( شيخ محمد سمامي حائري) و تاريخ جغرافياي رامسر ( سيد محمد تقي سجادي )را نام برد كه بخشهائي از آنرا اشاره مي كنيم.
در سرودهاي مذهبي اوستا نام " ورن" مشاهده مي شود كه با " مازن در" يك جا و كنار هم آمده ، در آن روزگار گيلان را " ورن" و مازندران را "مازن" مي ناميدند و داراي تشكيلات خانواده و قبيله اي بودند و براي تنظيم روابط ميان افراد و سازش منافع فرد با مصالح اجتماعي و قومي ، مقرراتي متناسب با زمان خود وضع نموده بودند. در پي كاوشهايي كه كاوشگران و زمين شناسان در غار هوتو از توابع شهرستان بهشهر مازندران انجام دادند به استخوانهاي فسيل شده انسانهايي دست يافتند كه متعلق به 75 هزار سال قبل بود . اسكلت آنان از لحاظ استخوان بندي و اندام شناسي فرق محسوسي با انسان كنوني نداشت ، طول قد شان 170 سانتيمتر بود و چيزي كه هست جمجمه آنان كوچكتر و دندانهايشان سر پهن بوده و چنين به نظر ميرسيد كه آنان نياي بشر امروز بود .
...پيش از ورود اسلام ، اغلب مردم پيرو دين مزديسنا بودند و قبل از آن خورشيد و ماه مورد پرستش قرار مي گرفت . و ظهور زردشت مصادف با ورود آريائيها به ايران بود كه در همين زمان علاقمندي اين قوم به هيكل هاي اجدادشان به قدري زياد بود كه به عنوان گرانبهاترين اشياء در خانه هاي خويش حفظ مي كردند، ولي در عين حال ساحل نشينان جنوبي درياي خزر در دوران مقابله با آريائيها از لحاظ همبستگي اجتماعي و رشد فكري به مقامي رسيده بودند كه وجود قوانين و احكام را براي بقاي جامعه خود لازم مي دانستند و در واقع مردمي متمدن بوده و مي توانستند نظم و مقررات و پيروي از قوانين را كه زائيده رشد عقلاني و احترام به حدود وحقوق باشد ميان خود جاري سازند و در ميان كليه متصرفات آريائيها امتياز قهرمان سازي را براي خود محفوظ نگهدارند .
.... مردم گيلان و مازندران در حمله اسكندر به سرزمين اجداديشان زير سلطه او بودند ، هجوم اسكندر بر ايران و ايالات جنوبي درياي خزر در مذهب تاثير چشمگيري داشت اما پس از مرگ وي سر به شورش نهادند و با قيام خود توانستند موطن خود را از تصرف جانشينان اسكندر بيرون آورده و كشوري تاسيس نمايند كه تا زمان اردشير ساماني از منزلت و اعتبار خاصي برخوردار بودند...در عهد هخامنشيان گيلان و مازندران از لحاظ اقتصادي داراي اهميت خاصي بوده و آهن ؤ شمش از مهمترين كالاي تجاري آنان بود. ... و در اواخر دوره پارت ها ساكنان اين نواحي در زمره سپاهان اشكاني به شمار مي آمدند و در اواسط دوره ساساني نواحي جنوبي درياي خزر را به امير زادگان ساساني داده بودند.
.... اسلام به آساني وارد مناطق ساحلي و كوهستاني جنوب درياي خزر نگرديد و حكام اين نواحي سالها بعد از ورود اعراب توانستند در كوهستانها به استقلال تمام باقي بمانند ، ولي گرايش آنان به اسلام در سايه فشار و تهديد به وقوع نپيوست
تاريخچه سخت سر
تنكابن و كلارستاق و كجور سابقا جزء "رستمدار" بوده و رستمدار نامي است كه بر سرزمين رويان نهاده شده و حدود و ثغور آن هردو يكي است ، در تنكابن تا عصر صفويه گروهي از مردم را پيروان زنديه تشكيل مي دادند اما از آن به بعد اين مذهب روي به افول نهاد و تشيع اثناعشريه عموميت يافت ، غرب مازندران از آمل تا سخت سر را شامل مي شود. سخت سر در گذشته نه چندان دور از چندين قريه تشكيل شده بود كه هريك نام جداگانه اي داشتند و مجموع آنها را بلوك سخت سر مي ناميدند كه بعدها به دهستان سخت سر شهرت داشتند.
براي نامگذاري آن نظراتي ابراز شده :
۱- مردم اين نه تنها در برابر جباران و حاكم پيشه سر اطاعت فرود نمي آوردند بلكه از خود سر سختي و ان ستم مقاومتنش ان مي دادند.
۲-روايت افسانه اي است كه سخت سر ماخوذ از سوخته سرا مي باشد كه در قديم الايام دچار آتش سوزي گشته
۳-تنكابن پيش از ورود آريائيها سرزمين مردها ( مترادف با مارد، آمارد و مار) بود و ولايات آنان محل هاي سخت بود. بنابراين سخت سر را نمي توان بي ارتباط با سرزمين مردها دانست و بعيد نيست كه اين منطقه را به همين سبب سخت سر ناميده باش ند
۴-سخت سر ماخوذ از " سخته سر" مي باشد يعني مكاني كه گل آن چسبنده و از نوع گل رس و به صورت زمين نيمه باتلاقي مي باشد. بخشي از اراضي ميان نارنج بن و لپاسر به همين نام شهرت داشت....
در اسناد خطي متعلق به قرن يازدهم و دوازدهم هجري قمري، سخته سر آمده است و بنابراين مركز اوليه سخت سر در همين حوالي بوده ، البته لازم به يادآوري است كه كلمه سخته يا سخته ( به فتحه يا ضمه) به معناي پخته و آزموده گويند و بعيد به نظر نمي آيد كه اين منطقه را به خاطر وجود مردان آزموده سخته سر ناميده باشد و با گذشت ايام به سخت سر مبدل شده .
سخت سر در دوره قبل از ميلاد همچون ولايات ديگر تابع حاكماني بود كه بر گيلان و مازندران امارت داشتند... بعدها حكام رويان و رستمدار در سال 640 ه ق بر اثر اختلاف ميان ملوك گيلان و پادشاه رستمدار نزاع در گرفت و شهر آگيم تا نمك آبرود تنكابن عقب نشيني كرد و از آن تاريخ به بعد سخت سر و تنكابن در قلمرو حكومت گيلان قرار گرفت. اواسط قرن هشتم هجري قمري سخت سر داراي حكومت مستقل شد و سيد ركابزن كياي حسني در سنه 750 ه ق سخت سر را تختگاه خود قرار داد.در اين زمان سفيد تمشك حد غربي سخت سر شد و اما نوزده سال بعد حكومت خاندان ركابزن به دست سادات كيايي ملاطي منقرض گرديد و حكومت اين منطقه از بين برود و با كمك سيد قوالدين مرعشي حاكم وقت مازندران ، و با شكل گيري حكومت جديد گيلان شرقي قلمرو آن تا نمك آبرود امتداد يافت و بعد از انقراض اين سلسله روي كار آمدن صفويه همچنان مركز گيلان شرقي بود اما در عصر زنديه سخت سر و تنكابن ضميمه خاك گيلان گرديد و سراسر گيلان تابع يك حكومت شد.
با ظهور قاجاريه اين دو منطقه از گيلان جدا و ضميمه خاك مازندران شد و تاكنون تغييري در آن حاصل نشد و با از ميان رفتن ولايات مجاور سخت سر توسعه بيشتري يافت و حد شرقي تا نسارود و حد جنوبي اش تا مرز شهرستان قزوين امتداد يافت
سخت سر در سال 1311 ش ، وسعت چنداني نداشت و يكي از بلوكهاي تنكابن به شمار مي آمد و داراي 44 روستا و مساحت كل آن يك فرسنك و نيم ، و شمار ساكنانش 7413 نفر بوده است.
و بلاخره در شهريور 1314 ش هيات وزيران نام آن را رامسر ناميدند
در وصف سخت سر مرحوم نيما يوشيج ابياتي زير را سرودند :
در جوار سخت سر
من كه دورم از ديار خود ، چو مرغي از مقر
همچو عمر رفته ، امروزم فراموش از نظر
من كه سر از فكر سنگين دارم و بربسته لب
شب به من مي خواند از راز نهانش ، من به شب
من كه نه كس با من و نه من به كس دارم سخن
در جوار سخت سر دريا چه مي گويد به من ؟
موج او بهرچه مي آيد به سوي من درشت؟
وين هيون بهرچه ام آشفته مي كوبد به مشت
گر مرا پيوند از غم بگسلد او را چه سود؟
مي كند در پيش اين دريا ، غم من چه نمود؟
ليك اين سرد و خروشان گرم در كار خود است
پاي مي كوبد به شوق و دست مي مالد به دست
منبع: کتاب "تاریخ و جغرافیای تاریخی رامسر" نوشته سید محمدتقی سجادی